ردپای شیرهای سنگی گلپایگان در تاریخ

مکان فعلی شما :  

ای شیر، ای نشسته تو غمگین و سوگوار ای سنگ سرد سخت
تا کی سوار پیکر تو کودکان کوی یکبار نیز نعره بکش غرشی برآر
تا دیده ام تو را خاموش بوده ای
در ذهن همگان بیگانه بوده ای و فراموش بوده ای
در تو چرا صلابت جنگل نمانده است ؟ در تو کنون مهابت از یاد رفته است
در تو شکوه و شوکت بر باد رفته است
باور کنم هنوزکز چشم وحش جنگل هر غرش تو باز ره خواب می زند ؟
باور کنم هنوز از ترس خشم تو شبها پلنگ از سر کهسار دور دست،
دست طلب به دامن مهتاب می زند ؟
از آسمان سربی یکریز و تند ریزش باران است
از چشم شیر سنگی خونابه سرشک روان است
ای شیر سنگی، ای تو چنین واژگونه بخت
ای سنگ سرد سخت همدرد تو منم
من نیز در مصیبت تو گریه می کنم.
پس از شنیدن خبر به سرقت رفتن یکی از شیرهای سنگی، بنا داشتم مطلبی در خصوص شیرهای سنگی گلپایگان بنویسم ولی هر وقت که تصمیم می گرفتم، قلم به دست بگیرم، دلتنگی و اندوه ناشی از عدم توجه متولیان عرصه فرهنگ به آثار باستانی شهرستان و ناامیدی از سر و سامان گرفتن افتخارات تاریخی شهرمان، مانع از نوشتن می شد. لذا امروز تصمیم گرفتم، مطلبی از کتاب سفرنامه «دکتر هانریش بروگش» برای شما انتخاب کنم. تا ضمن آشنایی با این کتاب، به اهمیت شیرهای سنگی که مدتها با بی تفاوتی از کنار آنها عبور کرده و اهمیت آنها را در نظر نگرفتیم، پی ببریم.
سیاح مزبور در زمان ناصرالدین شاه (سال ۱۸۵۹ میلادی) با سمت سفیر پروس(آلمان) در ایران، راهی کشورمان شد و در طول مسیر در مورد هرآنچه که به نظرش جالب توجه می رسید بصورت مبسوط می نوشت. این سفرنامه بعدا تحت عنوان « سفری به دربار سلطان صاحبقران» ترجمه و چاپ شد. از جمله مطالب این کتاب که برای ما گلپایگانیها جالب است، شرحی مبسوطی است که در عبور از گلپایگان در مورد وضعیت شهر در آن زمان می نویسد. من قسمتی از این شرح را که در مورد شیرهای سنگی گلپایگان است برای شما انتخاب کرده و در زیر می آورم:

شیر سنگی

«…تقریبا دو ساعت به غروب مانده بود که تصمیم گرفتیم گردشی در شهر گلپایگان بکنیم. یهودی صاحب خانه، راهنمایی ما را در این گردش به عهده داشت. داخل شهر گلپایگان هم مانند خارج آن ویران و خراب بود، در یک طرف خیابان اگر خانه قابل سکونتی دیده می شد، در مجاورت و پشت سر آن چند خانه خراب که سقف آنها فروریخته و کسی در آن نبود وجود داشت. سمت چپ کوچه ای که به بازار شهر منتهی می شد گورستان کوچک و قدیمی واقع بود که سنگهای زیبا و عتیقی روی قبرهای آن قرار داشت و از همه آنها جالب تر دو شیر، از جنس سنگ گرانیت بود که سنگ دو قبر را تشکیل می داد. در گورستانهای قدیمی ایران معمولا از این مجسمه های شیر به جای سنگ قبر استفاده می کردند ولی شیرهای سنگی گورستان گلپایگان با همه نفاست و زیبایی به وضع بدی افتاده بودند، زیرا هر کسی از آنجا عبور می کرد، به عنوان یادگار، خطوطی روی این شیرها می کشید و یک طرف شکم یکی از این شیرها را هم با ضربه ای خراب کرده بودند. به طوری که می گفتند این شیرها را در ایران معمولا روی قبر سرداران و کسانی می گذاشتند که در میدانهای جنگ، دلاوریهای زیادی کرده و کشته شده اند، در گورستان روستای خوانسار نیزکه در نزدیکی گلپایگان است نظیر این شیرها را روی قبرها مشاهده کردیم، ظاهرا نصب این شیرها روی گورها در این منطقه از زمانهای قدیم معمول بوده است…»

نویسنده: دکتر مسعود کثیری